بسم ِ اللهِ علیم و فرزان
فَردو ، صَمَد و، رحیم و رحمان
هم منتقم و عنید و مکّار
بر جبر نهاده، پایه کار
نه جفتِ مساعد و نظیری
انباز و، مشاور و، وزیری
کاری اگرش، به پیش آید
بی شرکتِ غیر، می نماید
سلطانِ غیور و، مستبدی ست
آسوده ز کین، ضد وندی ست
صد شورش و دادو جیغ و بلوا
هرگز نرود به خرج بالا
گر معدنِ قهرِ او بجنبد
نُه قُبه آسمان برُنبد
با انکه به «شافی» ست مشهور
هر روزه، هزارها کند کور
گاهی ز کَرَم، نگفته چندان
بخشد که حساب و حصر نتوان
گاهی ندهد به طفلِ عطشان
یک قطرهِ آب در بیابان
تا تشنه به زجر، جان سپارد
نامش به زبان، دگر نیارد
عدل است؛ به قَهر و مَکر، دَرهم
عفو است، به انتقام توأم
فی الجمله، بدین صفات بسیار
چیزی ست؛ چو شعله ِ قَلَمکار
نامش بر عبریان «یهوه» است
این تحفه خدا، خدای موسی است
سراینده: ابن دیلاق. 1310 خورشیدی. ایران
کتاب: معراج نامه
*****************
1. ، کین خواه منتقم = انتقام گیرنده
2. انباز = شریک
3. وندی = مثل، مانند
4. قبه = گنبد
5. برنبد = فرو ریزد
6. شافی = شفایت کننده، میانجی
7. عطشان = تشنه لب
8. توأم = با همدیگر